کتم عدم در شعر مولانا
کتم عدم در شعر مولانا
یزدانپناه عسکری
کتمان و پیدا بودن یک چیز از نظر است، پس کتم عدم از نظر است و مولانا یکبار در [[مثنوی]] و هفت مرتبه در [[دیوان شمس]] بهطور مستقیم به آن اشاره کردهاست:
مثنوی معنوی – دفتر ششم/مولوی، [[مولانا جلالالدین محمد بلخی،]] ''مثنوی معنوی''، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی - تهران، چاپ: اول، 1373. ص: 955
گه گه آن بیصورت از '''کتم عدم''' - مر صور را رو نماید از کرم
دیوان کبیر شمس - غزل 601/مولوی، [[مولانا جلالالدین محمد بلخی]]، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384. صفحه 259، 264، 869، 1019، 1344، 1399، 1481
گر جسم تنک دارد جان تو سبک دارد - هرچند که صد لشکر در '''کتم عدم''' دارد
دیوان کبیر شمس – غزل ۶۱۹
جان به قدم رفته در '''کتم عدم''' رفته - با قد بخم رفته در حین به میان آید
دیوان کبیر شمس – غزل ۲۳۳۰
من خاک دژم بودم در '''کتم عدم''' بودم - آمد بسر گورم عشقت که هلا برجه
دیوان کبیر شمس- غزل ۲۷۴۷
گر طبل وجودها بدرد -- از '''کتم عدم''' علم بر آری
دیوان کبیر شمس – غزل ۳۶۴
روزی که دلم ز بند هستی برهد - در '''کتم عدم''' چه عشقها خواهم باخت
دیوان کبیر شمس – غزل ۹۷۰
ای شب تو برون میای از '''کتم عدم''' - خورشید تو خویش را بدین چرخ بدوز
دیوان کبیر شمس – غزل ۱۸۵۹
در دست اجل چو در نهم من پائی - در '''کتم عدم''' درافکنم غوغائی