مسافر

مسافر

غروب بود. صدای هوش گیاهان به گوش می‌آمد.
مسافر آمده بود. و روی صندلی راحتی ، کنار چمن نشسته بود
دلم گرفته، دلم عجیب گرفته است.
تمام راه به یک‌چیز فکر می‌کردم و رنگ دامنه‌ها هوش از سرم می‌برد.
خطوط جاده در اندوه دشت‌ها گم بود.
چه دره‌های عجیبی! و اسب، یادت هست، سپید بود
و مثل واژه پاکی، سکوت سبز چمن‌زار را چرا می‌کرد.
و بعد، غربت رنگین قریه‌های سر راه. و بعد تونل‌ها.
دلم گرفته، دلم عجیب گرفته است. و هیچ‌چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه نارنج می‌شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل
 شب بوست،
نه، هیچ‌چیز مرا از هجوم خالی اطراف. نمی‌رهاند.
و فکر می‌کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد.

هشت كتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385- مسافر صص 306-304

YPA

موجوداتی گذرا و مسافرانی موهوم


 

آواز حقیقت

کار ما شاید این است 


که میان گل نیلوفر و قرن 


پی آواز حقیقت بدویم

Sohrab Sepehri

download

خاک فراموشی

خاک فراموشی

دانلود

 

وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ

در شب تردید من ، برگ نگاه می‌روی با موج خاموشی کجا؟
ریشه‌ام از هوشیاری خورده آب
_ من کجا، خاک فراموشی کجا.

دور بود از سبزه‌زار رنگ‌ها
_ زورق بستر فراز موج خواب.
پرتویی آیینه را لبریز کرد
_ طرح من آلوده شد با آفتاب.

اندهی خم شد فراز شط نور
_ چشم من در آب می‌بیند مرا.
سایه ترسی به ره لغزید و رفت
_ جویباری خواب می‌بیند مرا.

در نسیم لغزشی رفتم به راه
_ راه، نقش پای من از یاد برد.
سرگذشت من به لب‌ها ره نیافت
_ ریگ بادآورده‌ای را باد برد.

 

قرآن کریم، انعام 60

هشت كتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385- روزنه‌ای به رنگ - ص 156 - YPA

هرمنوتیک ادراک

هرمنوتیک ادراک

چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید . / واژه ها را باید شست .

واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باش.

[وقتی اسطوره انسان شد فراموش کرد که اسطوره بوده است و دیدنش (seeing) شد، نگاه و معترف به چیزی نبودن.Silent knowledge ]

 

 

هشت کتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385

سیگاری کنج لب اسطوره ،شهر بند انگشتی ها،عزیز آقایانی

45:321 - 45:291 - 40+1/20+24 - 10+9/50+17