بی خبری در لحظه مرگ

مولانا جلال الدين محمد بلخى(مولوى) Jalāl ad-Dīn Muhammad Rūmī

مر شما را دادم آن زر و گهر  - من از آن زرها نخواهم جز خبر

مثنوی معنوی به تصحيح رينولد نيكلسون، تهران : هرمس 1386،ص 808

یزدانپناه عسکری Yazdanpanah Askari

بی خبری در لحظه مرگ، جذب آگاهی توسط سرچشمه آگاهی

صدای اغواگر درون

مولانا جلال الدين محمد بلخى(مولوى) Jalāl ad-Dīn Muhammad Rūmī

مى‏ گريزم‏ تا رگم جنبان بود - كى فرار از خويشتن آسان بود

آن كه از غيرى بود او را فرار - چون از او ببريد گيرد او قرار

من كه خصمم هم منم اندر گريز - تا ابد كار من آمد خيز خيز

مثنوى معنوى، وزارت ارشاد اسلامى - 1373. دفتر پنجم، صفحه 668

یزدانپناه عسکری Yazdanpanah Askari

فرار از صدای ذهن ثانوی اغواگر کار آسانی نیست.

نوع آدم قصد مردن کرده است

مولانا جلال‌الدین محمد بلخى(مولوى) Jalāl ad-Dīn Muhammad Rūmī

مرگ دان آنك اتفاق امت است ‏- كآب حيوانى نهان در ظلمت است‏

همچو نيلوفر برو زين طرف جو - همچو مستسقى حريص و مرگ جو

مرگ‏ او آب‏ است و او جوياى آب ‏- مى‏ خورد و الله أعلم بالصواب‏

مثنوى معنوى،انتشارات وزارت ارشاداسلامى تهران،1373.دفتر سوم،صفحه455

یزدانپناه عسکری  Yazdanpanah Askari

نوع آدم قصد مردن کرده است

آبی که حیات می‌بخشد در ظلمات است

پس از درنگی آگاهی انسان در لحظه مرگ توسط ظلمات خورده می‌شود

و الله أعلم بالصواب

اقتدار بی جانبی

مولانا جلال الدين محمد بلخى(مولوى) Jalāl ad-Dīn Muhammad Rūmī

هر كسى رويى به سويى بُرده اند - و آن عزيزان رُو به بی سو كرده ‏اند

هر كبوتر مى پَرَد در مذهبى‏ - وين كبوتر جانب بى‏جانبى‏

ما نه مرغان هوا، نه خانگى‏     - دانه ما دانه بى‏دانگى‏

زان‏ فراخآمد چنين روزىّ ما - كه دريدنْ شد قبادوزىّ ما

مثنوی معنوی ، جلال الدين محمد بن محمد مولوی به تصحيح رينولد نيكلسون، تهران: هرمس 1386ص 376

یزدانپناه عسکری  Yazdanpanah Askari

اقتدار بی جانبی

آگاهی حیوانی

مولانا جلال الدين محمد بلخى(مولوى)

Jalāl ad-Dīn Muhammad Rūmī

مردم از حيوانى و آدم شدم

‏پس چه ترسم كى ز مردن كم شدم‏

مثنوى معنوى،سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى؛ تهران،1373. دفتر سوم، صفحه 455

یزدانپناه عسکری Yazdanpanah Askari

فراورده رشد انسان در دنیای مادی آگاهی حیوانی است

تصرف آگاهی انسان توسط شیطان

مولانا جلال الدين محمد بلخى(مولوى)

Jalāl ad-Dīn Muhammad Rūmī

گاو اگر خسبد و گر چيزى خورد - بهر عيد و ذبح او مى‏ پرورد

مثنوى معنوى،سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى تهران،1373. دفتر سوم، صفحه 455

یزدانپناه عسکری   Yazdanpanah Askari

تصرف آگاهی انسان توسط شیطان

حیات  موجودات و حرکت موجودی به نام انسان

مولانا جلال الدين محمد بلخى(مولوى)

Jalāl ad-Dīn Muhammad Rūmī

آب كوزه چون در آبِ جو شود - محو گردد در وى و جو او شود

وصف او فانى شد و ذاتش بقا - زين سپس نه كم شود نه بد لِقا

مثنوى معنوى،سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى

تهران،1373. دفتر سوم، صفحه 455 و456

یزدانپناه عسکری

 Yazdanpanah Askari

پیوستن «فیض موجودیت» به « فیض وجود » 

پیوستن « نفس ناطقه » به « بی کرانگی»

توأمان مرگ و زندگی

مولانا جلال الدين محمد بلخى(مولوى)

Jalāl ad-Dīn Muhammad Rūmī

عمر همچون‏ جوى‏ نو نو مى‏رسد

مستمرى مى‏ نمايد در جسد

(مثنوى معنوى، دفتر اول)

,Life is ever arriving anew, like the stream

.though in the body it has the semblance of continuity

یزدانپناه عسکری

 Yazdanpanah Askari

توأمان مرگ و زندگی

وقفه

وقفه

یزدانپناه عسکری

'''محمد بن عبدالجبار بن الحسن النِفَری''' در کتاب '''المواقف''' دارد که، مقام وقفه، مقامی است که طالب از طلب بازایستد.

و البته در این '''سکوت درون''' و (وقفه‌ای) که در گفتگوی درون، برای سالک رخ خواهد داد، رؤیت نور هم در پی خواهد داشت./الّنفری، محمد بن عبدالله، ''در محضر حضرت دوست (المواقف والمخاطبات)'' ترجمه دکتر محمود رضا افتخار زاده، انتشارات جامی،1390 شابک 0-002-176-600-978 صفحه 10

یکی از موانعی که دل را مانع مهبطِ فیض الهی می‌کند، وسواس و اَحداث و گفتگوی درون است؛ و با توقف این گفتگوی درون دیگر مواقفی که نفری برشمرده روی خواهد داد.

وقفه حد فاصل میان ظاهر و باطن بُود؛ و البته در ادبیات عرفانی ایران، وقفه را توقفِ میان دو مقام نیز گویند؛ و واقف چنان شود که از جنس بشری بدر آید.

واقفان، اهل‌الله‌اند و عارفان، اهلِ معرفهٔ الله، واقف را کامیابی، ذوق‌زده نکند و ناکامی وی را هراسان نسازد./الّنفری، محمد بن عبدالله، ''در محضر حضرت دوست (المواقف والمخاطبات)'' ترجمه دکتر محمود رضا افتخار زاده، انتشارات جامی،1390 شابک 0-002-176-600-978 صفحه 33-

خَمشی هم که [[مولانا]] از آن صحبت می‌کند ناظر بر فضل سکوت درون هست:

ای خمشی مغز منی پرده آن نغز منی - کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا/ مولوی، جلال‌الدین محمد، ''کلیات دیوان شمس تبریزی''، غزل 38، به کوشش دکتر ابوالفتح حکیمیان – تهران: انتشارات پژوهش 1383

سر فصل ۷۷ موقفی که نفری در کتاب المواقف توضیح می‌دهد :

موقف عزّ / موقف قرب (قُرب و بُعد در توحید یکی است) / موقفِ کبریاء / موقف معنای هستی / موقف کشف حجاب / موقف بحر / موقف رحمانیّت / موقف وقفه / موقف آداب سلوک / موقف عِوَض / موقف معرفت معارف / موقف اعمال / موقف تذکره / موقف امر / موقف مطلع / موقف موت / موقف عزه / موقف تقریر / موقف رفق / موقف بیت معمور حضرت حق / موقف ما یبدُو (صفات اسم ظاهرِ حضرت حق) / موقف لا تطرُف (نظر از حق نگردان یک آن) / موقف اشهاد عالم ملک و ملکوت/ موقف لا تُفارق اسمی / موقف انا منتهی اعزائی / موقف کدت لا اُ اخذه (دلی که غبار غیر نگیرد، مؤاخذه نکنم) / موقف لی اعزاءُ (مرا عزیزانی بود) / موقف ما تصنع بالمسئله / موقف حجاب رویت / موقف بخوانم لیک مطلب / موقف همانندی کشف حجاب / موقف بصیرت / موقف صفح جمیل / موقف مالا ینقال / موقف اسمع عهد ولایتک / موقف وراءِ المواقف / موقف دلالت / موقف حقِ حضرت حق / موقف بحر / موقفِ از تجلی تا حجاب / موقف از محضر احدیت تا محضر عبودیت / موقف نور / موقف رویت حضرت حق / موقف حقیقت / موقف عظمت / موقف تباهی گاه عباد / موقف مشاهده حقایق حجاب / موقف ثوب / موقف وحدانیت / موقف اختیار / موقف عهد / موقف فرای حرف / موقف مراتب / موقف سکینه / موقف رویت حضرت حق / موقف تمکین و قوت / موقف قلوب عارفان / موقف رویت حضرت حق / موقف حق معرفت / موقف عهد حضرت حق / موقف ادب اولیاء / موقف لیل / موقف محضر قدس ناطق / موقف کشف و بُهُوت / موقف عبدانیت / موقف قِف / موقف محضر و حرف / موقف موعظه / موقف صفح و کرم / موقف قوت / موقف اقبال حق / موقف صفح جمیل / موقف آنجا که عبادت، لرزه بر اندام عارف افکند / موقف عبادت وجهیه / مقف اصطفاء / موقف اسلام / موقف کَنَف (چتر حمایت حضرت حق)

شرح معرفتی ۴۰ [چهل] غزل از دیوان شمس

 

عسکری، یزدانپناه، و مولوی، جلال ‌الدین محمد بن محمد. ۱۳۹۹.

شرح معرفتی ۴۰ [چهل] غزل از دیوان شمس. ج. ۱

کرمانشاه - ایران: نشر سرانه

Download-pdf

بت شهوت

[بُت شهوت]

مولانا جلال‌الدین محمد (مولوی) Jalāl ad-Dīn Muhammad Rūmī

اگرنه عشق شمس‌الدین بُدى در روز و شب ما را - فراغت‌ها كجا بودى ز دام و از سبب ما را

بُت‏ شهوت‏ برآوردى‏ دمار از ما ز تاب خود - اگر از تابش عشقش نبودى تاب‌وتب ما را

نوازش‌های عشق او، لطافت‌های مهر او - رهانيد و فراغت داد از رنج و نَصَب ما را

زهى اين كيمياى حق كه هست از مهر جان او - كه عين ذوق و راحت شد همه رنج و تعب ما را

عنایت‌های ربانی ز بهر خدمت آن شه‏ - برويانيد و هستى داد از عين ادب ما را

بهار حسن آن مهتر بما بنمود ناگاهان‏ - شقایق‌ها و ریحان‌ها و گل‌های عجب ما را

زهى دولت ! زهى رفعت زهى بخت و زهى اختر!- كه مطلوب همه جان‌ها كند از جان طلب ما را

گزيد او لب گه مستى كه رو پيدا مكن مستى‏ - چو جام جان لبالب شد از آن مي هاى لب ما را

عجب بختى كه رو بنمود ناگاهان هزاران شكر - ز معشوق لطيف اوصاف خوب بوالعجب ما را

در آن مجلس كه گردان كرد از لطف او صراحی‌ها- گران‏قدر و سبك‏دل شد دل‌وجان از طرب ما را

به‌سوی خطّه تبريز چه چشمه آب حیوان است‏ - كشاند دل بدان جانب به عشق چون كَنَب ما را

 

مولانا جلال‌الدین محمد بلخى(مولوى)، ديوان كبير شمس،

طلايه - تهران، چاپ: اول، 1384.- صفحه 76 – غزل 71

6:181,3:14, -6:181،3:21

Yazdanpanah Askari

دانلود تصویر بت شهوت