یزدانپناه عسکری
النَّبِئ، مسافران آگاهی و در پای چپ مانده طهارت دل
عین القضات همدانی، نامهها ج3 ص352و353
و اين جماعت كه رسيدند، ايشان را مغلوبى در پناه خود نگاه مىداشت، و مستى ايشان سايهوان سر ايشان شد. و هركه با تميز بود سرش برداشتند؛ الاّ كسانى كه شايستة نبوّت بودند، پس ايشان را بر آن راههاى دور از جاده اطلاع دادند. و چون مطلع شدند، ايشان را واراه آوردند و مُشرفى مملكت به ایشان تسلیم كردند.
و از جملة مغلوبان اين دو تركمان بودند،كه حسين قصاب از ایشان حکایت كرد: وا كاروانى عظيم به راهى مىرفتم، ناگاه دو تركمان از ميان كاروان برون شدند و راه نامسلوك را رفتن گرفتند. اين قصاب مىگويد: واخود گفتم كه اين دو تركمان مگر راه مىدانند نزدیکتر از اين راه معهود؛ پى بر پى ايشان نهادم و مىرفتم، و كاروان همچنان بگذاشتم، و شبى بود تاريك. چون پارهاى راه رفته بودم، ناگاه
روى ماه پوشيده شد به ابرى سياه، و من راه گم كردم؛ وليكن چاره نمىدانستم جز رفتن. چنانكه گويند، مصراع: در شيب و فراز عشق، افتان، خيزان. مىگويد: چون نیمهشبی بود، دوباره ماه از ابر برون آمد، و از قدم آن دو جوانمرد بازیافتم و مىرفتم.
چون صبحى بود، كوهى پديد آمد. آن دو تركمان مردوار پاى بر آن كوه نهادند، و به يك ساعت بر آن بالا شدند؛ من نيز جانى مىكندم و ساعتى بيفتادمى و ساعتی برفتمى. آخر بر سر آن كوه شدم. آفتاب طلوع مىكرد. لشكرگاهى عظیم دیدم خيمههاى بىنهايت زده. و در آن میان، خيمهاى ديدم عظيم. پرسيدم كه آن خیمه از آن كيست؟ گفتند: آن سلطان است. پاى راست از ركاب برون افتادم، آوازهاى به گوشم رسيد كه سلطان در خيمه نيست و برنشسته است و به شكار شده.
مرا عقل زايل شد،
پاى چپ در ركاب بماند و پاى راست باز افتاده، و هنوز در انتظار آنم كه سلطان بازگردد. آن دو تركمان يكى محمد معشوق بوده است و يكى امیرعلی عبو.
دانلود فایل pdf
+ نوشته شده در چهارشنبه ششم بهمن ۱۴۰۰ ساعت 4:39 توسط یزدانپناه
|