باید بدانی که جبرت با اختیار انتخاب شده است
قرآن کریم
وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ( الأنعام/32)
إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ (محمد/36)
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ (الحديد/20)
سهراب سپهری – هشت کتاب
ماندیم در برابر هیچ، خم شدیم در برابر هیچ/ نزدیک ما شب بیدردی است، دوریکنیم
قطره را بشویم، دریا را در نوسان آییم
یزدانپناه عسکری
باید بدانی که جبرت با اختیار انتخابشده پس آن را نپرستی، انسانی که تداوم را فهم نمیکند
خود را موجودی نامیرا میداند و به دنبال بازی زندگی میرود.
![]()
عن قصد دل
قرآن کریم - لقمان/19
وَ اقْصِدْ في مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَميرِ
یزدانپناه عسکری
عن قصد دل
هنر سکوت درون در مشی تجریدی و اهداءِ قصد متمرکز در دعا
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود، زنگ باران به صدا میآید .
[ هرآینه عرعر كردن مثل خر هم بینصیب نخواهد ماند]
[غزل مرگ و زندگی با شعر سپهری، یزدانپناه عسکری – کرمانشاه، نشر سرانه 1400 ، ص]
6.3-90.84,201.23+7.1/201.62

غرور و منیت
قرآن کریم – الأحزاب/ 72
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا
سهراب سپهری
در زمانهای پیش از طلوع هجاها / محشری از همه زندگان بود / از میان تمام حریفان / فک من از غرور تکلم ترک خورد .
یزدانپناه عسکری
غرور و منیت، و بار امانت. قرعهای در کار نبوده.
سِرّ بلى چيست كه يعنى منم (دیوان شمس)
إِنِ الْكافِرُونَ إِلاَّ في غُرُورٍ
غزل مرگ و زندگی با شعر سپهری، یزدانپناه عسکری – کرمانشاه، نشر سرانه 1400 ، ص54

مرگ پایان دادن به خواستهها است

سهراب سپهری Sohrab Sepehri
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت.
And our hands would seek after something if death didn’t exist
یزدانپناه عسکری yazdanpanah Askari
مرگ پایان دادن به خواستهها است و رنج جستجو را برمیدارد.
هشت كتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385- ص294
غزل مرگ و زندگی با شعر سپهری، یزدانپناه عسکری – کرمانشاه: نشر سرانه 1400 - ص30
پیوند مرگ و زندگی
![This contains: Sohrab Sepehri
زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است
Yazdanpanah Askari
[ پيوند مرگ و زندگی ، مرگ انجير]
یزدانپناه عسکری](https://i.pinimg.com/originals/47/1f/de/471fded754cf200b59a6ac68deaa59b0.gif)
رنگ فطرت
سهراب سپهری – هشت کتاب
دست من در رنگهای فطری بودن شناور شد
[پيوندِ ناخودآگاه شاعر با معرفت خاموش است که سخن میگوید]

دوستان من کجا هستند
Sohrab Sepehri
دوستان من کجا هستند ؟ روزهاشان پرتقالی باد !

هس آسمان تی
سهراب سپهری
آسمان را بنشانیم میان دو هجای « هستی »
[ هس آسمان تی ]
غزل مرگ و زندگی با شعر سپهری، یزدانپناه عسکری – کرمانشاه، نشر سرانه 1400 ، ص 95

غرق در خود بودن
سهراب سپهری
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد .
[غرق در خود بودن]
غزل مرگ و زندگی با شعر سپهری، یزدانپناه عسکری – کرمانشاه، نشر سرانه 1400 ، ص 47

جا پای مسافر کهن
توصیههایی برای از بين بردن باورها و پندارهای متداول، پذیرفته و قطعی پنداشته شده
بیایید از سایه - روشن برویم.
بر لب شبنم بایستیم، در برگ فرود آییم.
و اگر جا پایی دیدیم ، مسافر کهن را از پی برویم.
برگردیم، و نهراسیم، در ایوان آن روزگاران ، نوشابه جادو سر کشیم.
شب بوی ترانه ببوییم، چهره خود گم کنیم.
از روزن آن سوها بنگریم،
در به نوازش خطر بگشاییم.
خود روی دلهره پرپر کنیم.
نیاویزیم، نه به بند گریز، نه به دامان پناه.
نشتابیم ، نه به سوی روشن نزدیک ، نه به سمت مبهم دور.
عطش را بنشانیم ، پس به چشمه رویم.
غزل مرگ و زندگی با شعر سپهری، یزدانپناه عسکری - کرمانشاه: نشر سرانه، چاپ: اول 1400- ص 9
غزل مرگ و زندگی با شعر سپهری
کتاب غزل مرگ و زندگی با شعر سپهری
سهراب سپهری خودش در خصوص نوشتههایش هیچ توضیحی نداده
و هنر دریافت را بر عهده خوانندهاش گذاشته است.
در واقع هنر سپهری همین عدم توضیح خودش میباشد
و پس از گذشت 70 سال و چاپ صدها کتاب و مقاله در
چگونگی این اشعار هنوز هم جایی برای تحلیل و تطبیق هست.
یزدانپناه عسکری
زندگی بی نهایت است
Sohrab Sepehri
زندگی " مجذور" آینه است
Yazdanpanah Askari
تصوير يك جسم در دو آينه روبروی هم بی نهايت است
احساس کردن
پيوند مرگ و زندگی
Sohrab Sepehri
زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است
Yazdanpanah Askari
طاقچه عادت
Sohrab Sepehri
زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
Yazdanpanah Askari
یزدانپناه عسکری
تفسیر حس
سهراب سپهری
Sohrab Sepehri
در شب تردید من ، برگ نگاه !
می روی با موج خاموشی کجا؟
ریشه ام از هوشیاری خورده آب:
من کجا، خاک فراموشی کجا.
توپ انرژی
سهراب سپهری، هشت کتاب، چشمان یک عبور
کودک آمد، جیبهایش پر از شوق چیدن .
ای بهار جسارت !
امتداد تو در سایه کاجهای تأمل پاک شد.
[ توپ انرژی تبديل به گوشت بیمصرف میشود ]
[كاهش انرژی ، تهی شدن در اثر تولیدمثل ، مشكلات روزانه و ...]
محبره
قلم از محبره برکشیدم، سپید برآمد
اسرارالتوحید:
استاد میگفت برو ای فرزند و به علم آموختن مشغول شو
سالی دو سه به تحصیل مشغول شدم تا یک روز قلم از محبره برکشیدم، سپید برآمد، تا سه بار که بکشیدم سپید برمیآمد
برخاستم و پیش استاد رفتم و حال بگفتم. استاد گفت چون علم دست از تو بداشت تو نیز دست از وی بدار و به معامله مشغول شو.
سهراب سپهری
دست من در رنگهای فطری بودن شناور شد
تاریخچۀ شخصی
سهراب سپهری Sohrab Sepehri
اهل کاشانم، اما شهر من کاشان نیست.
شهر من گمشده است. من با تاب، من با تب
خانهای در طرف دیگر شب ساختهام.
من در این خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم
I’m a native of Kashan but
My hometown is not Kashan
My hometown has been lost
Overcome with fever and with impatience
I have built another house on the other side of house
In this house I feel closer to the moist obscurity of grass
هشت كتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385- صفحه21-30
یزدانپناه عسکری Yazdanpanah Askari
تاریخچۀ شخصی خود را از بین بردن Erasing Personal History
3:14-19 , 3:285-286
هبوط
سهراب سپهری Sohrab Sepehri
در دل من چيزي است، مثل يك بيشۀ نور، مثل خواب دمصبح
و چنان بیتابم، كه دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر كوه.
دورها آوايي ست، كه مرا میخواند
In my heart there is something like a blaze.
Of light, like a morning dream
And so restless am I that I feel like running
To the far end of the plains, up to the mountaintop
A voice keeps calling me from afar.
هشت كتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385- صفحه350-351
یزدانپناه عسکری Yazdanpanah Askari
بیقراری ناشی از باقیمانده معرفت خاموش
8:117-8:261
رنج جستجو
سهراب سپهری
Sohrab Sepehri
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت.
And our hands would seek after something if death didn’t exist
هشت كتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385- صفحه294
یزدانپناه عسکری
Yazdanpanah Askari
مرگ پایان دادن به خواستهها است و رنج جستجو را برمیدارد.
عمل بدون پاداش
سهراب سپهری
لب دریا برویم ، تور در آب بیندازیم و بگیریم طراوت را از آب
هشت كتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385- مسافر ص 295
یزدانپناه عسکری



