[بُت شهوت]
مولانا جلالالدین محمد (مولوی) Jalāl ad-Dīn Muhammad Rūmī
اگرنه عشق شمسالدین بُدى در روز و شب ما را - فراغتها كجا بودى ز دام و از سبب ما را
بُت شهوت برآوردى دمار از ما ز تاب خود - اگر از تابش عشقش نبودى تابوتب ما را
نوازشهای عشق او، لطافتهای مهر او - رهانيد و فراغت داد از رنج و نَصَب ما را
زهى اين كيمياى حق كه هست از مهر جان او - كه عين ذوق و راحت شد همه رنج و تعب ما را
عنایتهای ربانی ز بهر خدمت آن شه - برويانيد و هستى داد از عين ادب ما را
بهار حسن آن مهتر بما بنمود ناگاهان - شقایقها و ریحانها و گلهای عجب ما را
زهى دولت ! زهى رفعت زهى بخت و زهى اختر!- كه مطلوب همه جانها كند از جان طلب ما را
گزيد او لب گه مستى كه رو پيدا مكن مستى - چو جام جان لبالب شد از آن مي هاى لب ما را
عجب بختى كه رو بنمود ناگاهان هزاران شكر - ز معشوق لطيف اوصاف خوب بوالعجب ما را
در آن مجلس كه گردان كرد از لطف او صراحیها- گرانقدر و سبكدل شد دلوجان از طرب ما را
بهسوی خطّه تبريز چه چشمه آب حیوان است - كشاند دل بدان جانب به عشق چون كَنَب ما را
مولانا جلالالدین محمد بلخى(مولوى)، ديوان كبير شمس،
طلايه - تهران، چاپ: اول، 1384.- صفحه 76 – غزل 71
6:181,3:14, -6:181،3:21
Yazdanpanah Askari
دانلود تصویر بت شهوت
+ نوشته شده در سه شنبه پنجم اسفند ۱۳۹۹ ساعت 6:29 توسط یزدانپناه
|