قدر مشترک میان گذشته و آینده

غلامحسین ابراهیمی دینانی

قدر مشترک میان گذشته و آینده

به چیزی اطلاق می‌شود که پایان گذشته و آغاز آینده است.

یزدانپناه عسکری

قدر مشترک میان گذشته و آینده

به چیزی اطلاق می‌شود که آغاز گذشته و پایان آینده است.

فلسفه و ساحت سخن، غلامحسین ابراهیمی دینانی – هرمس 1390 ص 193

الآن

 

شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا

آنچه با کلمة «اکنون» یا «الآن» به آن اشاره می‌شود

یک پایان موهوم است که میان گذشته و آینده مشترک شناخته می‌شود.

فخرالدین رازی در تفسیر کبیر

زمان از اصول نعمت‌های الهی است.

یزدانپناه عسکری

وقتی زمان از اصول نعمت‌های الهی است به‌سختی می‌توان گفت

که جزئی از زمان موهوم است و به‌آسانی می‌توان گفت رؤیا می‌بینیم.

فلسفه و ساحت سخن، غلامحسین ابراهیمی دینانی – هرمس 1390 صص 192-193

item image #1

عالم

غلامحسین ابراهیمی دینانی

 Gholamhossein Ebrahimi Dinani

مارتین هایدگر (Heidegger,Martin-1889-1976)

از دازاین (Dasein) سخن گفته و منظور او از این عنوان

همان چیزی است که می‌توان آن را  (کون فی العالَم) خواند،

اساساً هستی انسان در عالَم است و عالَم هرگز از انسان جدا و منفصل نمی‌گردد.

دفتر عقل و آیت عشق،جلد سوم،

غلامحسین ابراهیمی دینانی،

تهران:انتشارات طرح نو چاپ دوم 1389- صفحه 73

 

یزدانپناه عسکری

Yazdanpanah Askari

عالَم نه‌تنها از انسان جدا و منفصل است

بلکه سیال و جاودانه

در فیض و صدور فیض (Emanations) حق‌تعالی است.

حیث التفاتی

غلامحسین ابراهیمی دینانی

حیث التفاتی Intentionality

آنچه ادموند هوسرل(Husserl,Edmund-1859-1938) آن را تحت عنوان «حیث التفاتی و قصد» مطرح کرده با آنچه حکمای اسلامی در باب علم و آگاهی ابراز می‌دارند بسیار نزدیک است. این فیلسوف آلمانی اصطلاح «حیث التفاتی و قصد» را از برنتاو(Brentano,franz-1838-1917)گرفته و او نیز در به کار بردن این اصطلاح تحت تأثیر فلاسفه قرون‌وسطی بوده است . اکنون اگر توجه داشته باشیم که اندیشمندان قرون‌وسطای مسیحی با آثار فلاسفه‌ی بزرگ اسلامی آشنایی داشته‌اند به‌روشنی معلوم می‌شود که ادموند هوسرل به‌طور غیرمستقیم به طرز تفکر فیلسوفان مسلمان نزدیک بوده است.

(دفتر عقل و آیت عشق صفحه 74)

عبدالرزاق کاشانی می‌گوید : موقف ، مقام وقفه را تشکیل می‌دهد که درواقع نوعی درنگ میان دو مقام دیگر شناخته می‌شود  ... این مرحله یک مرحله‌ی بسیار مهم و ظریفی است که عارف در آن لحظه باید آن را درک کند.

(دفتر عقل و آیت عشق صفحه 273)

تفاوت میان مقصود بالذات و معلوم بالذات نشان می‌دهد که علم، در گوهر و ماهیت خود یک «حیث التفاتی» است که همواره به چیزی اشاره دارد.

(دفتر عقل و آیت عشق صفحه 67)

(دفتر عقل و آیت عشق،جلد سوم، غلامحسین ابراهیمی دینانی،تهران:انتشارات طرح نو چاپ دوم 1389)

یزدانپناه عسکری

حیث التفاتی : شما باید قصدِ توجه کردن به چیزی را بکنید تا از آن آگاه شوید و ملتفت آن بشوید پس اگر از چیزی ملتفت (آگاه) هستید ، به خاطر حیث (التفاتتان) به آن چیز است و درواقع قصدِ فهم ذاتِ آن چیز را کرده‌اید و درنتیجه آن چیز به‌صورت معلوم بالعرض بر شما آشکارشده و شما از آن آگاه گشته‌اید. درواقع شما با توجه به حیث التفاتی مقصود بالذات می‌کنی و آن چیز معلوم بالعرض می‌شود .

توجه : موجود مُدرک الزاماً به یک مقصود با لذات یا موجودی برای ادراک احتیاج ندارد و حتی اگر هیچ‌چیز در مسیر ادراک او قرار نگیرد بازهم آگاه و زنده است و حیث التفاتی فقط بیانگر ادراک اشیاء مختلف به تفکیک است و توانایی توضیح ماهیت ادراک را ندارد . توجه کنید که باید بین آگاهی و دقّت و تمرکز دقّت افتراق قائل شد . (نیروانا با حیث التفاتی توضیح داده نمی‌شود). حیث التفاتی تمرکز دقّت اوّل و یا آگاهی بر یک‌چیز است . بنابراین حتماً فاعل حیث التفاتی که همان عالِم است نیاز به یک مفعول برای حیث التفاتی‌اش دارد که آن مفعول همان معلوم است .

عالم = انسان = فاعل

معلوم = مورچه = مفعول

روند ادراک مورچه توسط انسان همان حیث التفاتی است. مورچه برای انسان مقصود بالذات . شکل مورچه برای انسان معلوم بالعرض.

در روند معلوم بالعرض ، سطح آگاهی و ... دخیل است .

سؤال – آیا می‌شود حیث التفاتی نداشت ؟

جواب : ازنظر معرفتی بله و ازنظر فلاسفه نه .

حتی در مواردی که معلومی جهت متمرکز کردن حیث التفاتی‌مان به آن وجود نداشته باشد ، ما به دلیل زنده‌بودن مُدرک هستیم و حیث التفاتی داریم حال اگر هدفی در دسترس حیث التفاتی‌مان قرار نگیرد مانند (نیروانا) یا (خلأ بین دو باند بزرگ) (خطوط موازی parallel lines) حیث التفاتی‌مان به‌صورت سرگردان به حال تعلیق باقی می‌ماند ، مانند فایلی که باز نمی‌شود.

حیث التفاتی

دانلود تصویر